جدول جو
جدول جو

معنی لک و لک کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لک و لک کردن
کند راه رفتن، کاری را به کندی انجام دادن
تصویری از لک و لک کردن
تصویر لک و لک کردن
فرهنگ فارسی عمید
لک و لک کردن(سَمْ بَ کَدَ)
با رنج و بی پولی و بی اسبابی گذرانیدن. با مایۀ کم یا اسبابی نارسا کاری ورزیدن یا عمر گذاشتن. با مبلغی ناچیز امرار معاش کردن: باهمین مواجب کم لک و لکی می کنم تا ببینم چه میشود
لغت نامه دهخدا
لک و لک کردن
کاری را آهسته و بتانی انجام دادن، با رنج و تهیدستی عمر گذرانیدن
تصویری از لک و لک کردن
تصویر لک و لک کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُمْ بُ دَ دَ)
در انجام دادن امری به عمد این دست آن دست کردن، لک و لک کردن. کاهلی کردن. و رجوع به لک و لک کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لک و پک کردن
تصویر لک و پک کردن
آمد و شد کردن، تعجیل، تکاپوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لک لک کردن
تصویر لک لک کردن
لکه های متعدد ایجاد کردن، کاری را عمدا بتانی انجام دادن مماطله
فرهنگ لغت هوشیار